خروواژهنامه آزادخرو را به اصطلاحی كه از دیرباز در جملات اساطیری و ادبی و در زبان فارسی كهن مرسوم شده است ، می توان از دو شاخه كاملاً متفاوت به معنای آن پرداخت. اول آنكه با جستج
خسورواژهنامه آزادخسور(خسوره) در زبان کردن به معنای پدر همسر است. در گویش فارسی دری به معنی پدر زن خُسوربیره به معنی برادر زن یا خواهر زن گفته میشود خُسور مادر هم به معنی مادر زن
خاسروواژهنامه آزادخواست رو = مادر زن .... ( خاسرو ) کسی که روی خواستگار را زمین نمی اندازد و ایشان را به همسری دخترش می پزیرد.
ارمیان زمینواژهنامه آزادمنطقه ای استراتژیک در زمان هخامنشیان که محل ضزب سکه و اسناد مالی دولت هخامنش بوده که در شمال غربی استان فارس از شهرسده تا خسرو شیرین بوده است.
کسرقواژهنامه آزادک ِ س ر ِ ق: نام روستایی از توابع استان خراسان شمالی شهرستان اسفراین بخش روئین. در معنی و مفهوم و ریشه کلمه کسرق روایات متعدد وجود دارد لاکن نزدیکترین و ملموستر
وهرزواژهنامه آزادبسیار خسته ، بسیار کُند و آهسته نیکو آفریده شده وِهرِز (یا: وِهْریز ) یکی از سرداران انوشیروان است که در تیراندازی بغایت چیره دست بود. یک اسپهبد ایرانی اهل د
مشگوواژهنامه آزادمُشگو، مُشگوی، مشکو، مشکوی: کوشک، کاخ، حرمسرا وگرنه از مدائن راه می پرس ره مشگوی شاهنشاه می پرس ... ملک را هست مشگوئی چو فرخار در آن مشگو کنیزانند، بسیار نظامی،
همای و همایونواژهنامه آزادنام داستانی از خواجوی کرمانی حاوی 4435 بیت در وصف عشق همای پسر منوشنگ شاه، پادشاه شام، به عشق همایون دختر خاقان چین. این داستان شبیه رمانس است. عاشق و معشوق بعد