خورسندواژهنامه آزادخور:خورشید . سند:پرست. در زمان زرتشت در ناحیه یزد ، شهری به نام خورسند وجود داشت. مردم این شهر ، خورشید را به عنوان نماد خداوند اهورامزدا می پرستیدند. خورسند =
خورسندواژهنامه آزادخور:خورشید . سند:پرست. در زمان زرتشت در ناحیه یزد ، شهری به نام خورسند وجود داشت. مردم این شهر ، خورشید را به عنوان نماد خداوند اهورامزدا می پرستیدند. خورسند =
پاچه خارواژهنامه آزاد(عامیانه) کسی که پاچۀ دیگران را می خاراند؛ چاپلوس و متملق و چرب زبان. ظاهراً این کلمه برای اولین بار از یکی از سریال های طنز مهران مدیری به زبان فارسی راه یافت
دستکشواژهنامه آزاددستکَش:1. دستچین شده، زبده و نمونه. چنان که در شاهنامه آمده:کز اسپان تو باره ای دستکش/ کجا بر خرامد بافراز خوش. 2. نیازمند، وابسته. چنان که در شعر نظامی آمده:سا