خرس ترکیدواژهنامه آزاددر تداول مردمان استان قزوین بعد از زمان مدیدی که منتظر بودند شر شخصی و یا کاری تمام شود و این اتفاق می افتد می گویند خرس ترکید و مثلا اقساط منزل تمام شد .
خرس خالهواژهنامه آزادخرس خاله تا حدودی به معنای دوستی احمقانه ، دوستی از روی حماقت ، دوستی خاله خرسه ، دشمنی در نقش دوست
خرسفواژهنامه آزادنام روستایی ازخراسان رضوی شهرستان سبزوار بخش ششتمد.که در فاصله 90 کیلومتری از مرکز شهرستان واقع شده است.و دقیقا در نقطه مزری بین سه شهرستان سبزوار کاشمر و نیشاب
خارسیمواژهنامه آزادنوعی علف هرز که در مناطق معتدل می روید و تنها برخی از چارپایان مثل اسب از آن تغذیه می کنند
خارسوواژهنامه آزادخواست رو = مادرزن. ( خاسرو ) کسی که روی مرا زمین نیانداخت ومرا به همسری دخترش پذیزفت
خرس ترکیدواژهنامه آزاددر تداول مردمان استان قزوین بعد از زمان مدیدی که منتظر بودند شر شخصی و یا کاری تمام شود و این اتفاق می افتد می گویند خرس ترکید و مثلا اقساط منزل تمام شد .
خرس خالهواژهنامه آزادخرس خاله تا حدودی به معنای دوستی احمقانه ، دوستی از روی حماقت ، دوستی خاله خرسه ، دشمنی در نقش دوست
خرسفواژهنامه آزادنام روستایی ازخراسان رضوی شهرستان سبزوار بخش ششتمد.که در فاصله 90 کیلومتری از مرکز شهرستان واقع شده است.و دقیقا در نقطه مزری بین سه شهرستان سبزوار کاشمر و نیشاب