خرید و فروشواژهنامه آزادخرید و فروش:خرید و فروش در لغت نامه دهخدا چنین آمده:(ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) مبایعه . سودا. معامله . تجارت . داد و ستد. بیع و شری . بده و بستان .
خروواژهنامه آزادخرو را به اصطلاحی كه از دیرباز در جملات اساطیری و ادبی و در زبان فارسی كهن مرسوم شده است ، می توان از دو شاخه كاملاً متفاوت به معنای آن پرداخت. اول آنكه با جستج
سرموکواژهنامه آزادنام یک گیاه است شبیه سبزی تره که بصورت خودرو درمزارع میروید. معمولا این سبزی را خرد میکنند و وسط برنج می ریزند تاخوب بپزد و یا وسط خاگینه می ریزند. بعضی ها همرا
خردانهواژهنامه آزادخَرَدانه:از روی خرد و آگاهی. مثال از دیوان شمس تبریزی:خردانه ظالمی تو که ورا چو ماه گویی/ ز چه روش ماه گویی، تو مگر بصر نداری
په و مهواژهنامه آزاد(اصفهان، سده) پَه و مَه؛ انسان کم خرد و احمق. پَه از واژۀ «پَپِه» آمده است، ولی مَه به نظر می رسد واژه ای بی معنی و صرفاً هم وزن پَه باشد، همان طور که مثلاً در
نابوواژهنامه آزادنابو، در اساطیر آشوری و بابلی ایزد خرد و نوشتار است. نابو توسط بابلی ها به عنوان پسر مردوخ و سارپانیت و همچنین نوه ی ائا پرستیده می شد.