خراسانکواژهنامه آزادخراسانک یا خراسانلو. [ خ ُ ل ُ ] (اسم خاص). دهی است از شهرستان هشترود (سراسکند) استان آذربایجان شرقی؛ واقع در 16هزارگزی جنوب هشترود (سراسکند) در مسیر راه آهن می
خراسانواژهنامه آزادبه زبان و رسم الخط کُردی:خور هه لسان (خور هَلسان) به معنای برآمدن آفتاب می باشد. همان مشرق.
خارخانهواژهنامه آزادخارخانه اطاقی است که در مناطق گرمسیر در قسمتی که بادگیر باشد میسازند،دیوار و سقف اتاق را از خارشتر بهم پچیده و کوبیدهشده میسازند و با وسایلی همواره سقف و دیوار
خراسانکواژهنامه آزادخراسانک یا خراسانلو. [ خ ُ ل ُ ] (اسم خاص). دهی است از شهرستان هشترود (سراسکند) استان آذربایجان شرقی؛ واقع در 16هزارگزی جنوب هشترود (سراسکند) در مسیر راه آهن می
سلانهواژهنامه آزادخرامان و با ناز و ادعا و آهسته و طمأنینه راه رفتن؛ خوش خوش حرکت کردن به سمت مقصد معلوم .
پاچه ورمالیدهواژهنامه آزاد(خراسانی؛ سبزوار) نام غذایی مرکٌب از روغن داغ، شیرهٔ انگور، تخم مرغ، نان خردشده.
غلتینواژهنامه آزاد(خراسان جنوبی؛ روستای بورنگ) غُلُتِین؛ به آب زدن بدن، شستن بدن در خزینه (حمام های قدیم).
کهکینواژهنامه آزاد(خراسانی، کرمانی) کَهکین، چاه کَن؛ کسی که در کاریز (قنات) و لایروبی آن کار می کند.