دستکشواژهنامه آزاددستکَش:1. دستچین شده، زبده و نمونه. چنان که در شاهنامه آمده:کز اسپان تو باره ای دستکش/ کجا بر خرامد بافراز خوش. 2. نیازمند، وابسته. چنان که در شعر نظامی آمده:سا
بهزادواژهنامه آزادبهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای ایران در زمان قباد پیروز: گوا کرد از مهر و خراد را فراهین و نیدوی و بهزاد را.
سادیناواژهنامه آزادسادینا " در زبان فارسی به معنی خادم کعبه ، پرده دار کعبه است ." سادینا " ریشه هندی دارد ادر زبان هندی " سادینا " به خانم هایی که در معبد کتاب مقدس را با صدای ز
ارتوواژهنامه آزاد(گنابادی) اَرْتُوْ [artow]؛ گبر اعظم، پیر موبدان، مسئول برقراری ارتباط انسان ها با نورگاه دیو (خدا)، خادم خدایان.