خار خوردنواژهنامه آزادخار خوردن. (فعل) در اصطلاح مردم کابلستان، به معنی رمیدن است. ترسیدنی خفیف اما بازدارنده. مانند این شعر صوفی عشقری: از چه خار از ما خوری ای جامه خارایی بیا جای
خار بادآوردواژهنامه آزاد(جهرمی) [آوُرد] نوعی بوتۀ خاردار است که وقتی خشک می شود خیلی سبک می شود، و باد آن را از زمین می کند و با خودش می برد.
پاچه خارواژهنامه آزاد(عامیانه) کسی که پاچۀ دیگران را می خاراند؛ چاپلوس و متملق و چرب زبان. ظاهراً این کلمه برای اولین بار از یکی از سریال های طنز مهران مدیری به زبان فارسی راه یافت
خنارواژهنامه آزادمحل ییلاقی و خوش آب و هوای روستای ایجرود سمنان قبیله «خِنار» یکی از قبایل بزرگ بخش مرکزی مازندران به ویژه سوادکوه است که ریشه های قومی و نژادی اش به قوم «الینای
خار خوردنواژهنامه آزادخار خوردن. (فعل) در اصطلاح مردم کابلستان، به معنی رمیدن است. ترسیدنی خفیف اما بازدارنده. مانند این شعر صوفی عشقری: از چه خار از ما خوری ای جامه خارایی بیا جای
بووهواژهنامه آزادبووه:پدر مار:مادر خار:خواهر برار:برادر خولو:دایی آمو:عمو زوخولو:زندایی لیله:مارمولک کاربفک:تارعنکبوت لوتخته:بشقاب