خاردواژهنامه آزادخارْدَ:(kharda) در گویش گنابادی یعنی خوردن غذا یا نوشیدنی ، برخورد کردن دو یا چند چیز با هم
خاردواژهنامه آزادخارْدَ:(kharda) در گویش گنابادی یعنی خوردن غذا یا نوشیدنی ، برخورد کردن دو یا چند چیز با هم
مغیلانواژهنامه آزاددرختی خاردار.دراص ام غیلان بوده است نام درختی است خاردار و به عربی ان را ام مغیلان خوانند-درخت کیک...-درختچه خاردار که در بیابان ها می روید-درختچه ای که از ان ص
خار بادآوردواژهنامه آزاد(جهرمی) [آوُرد] نوعی بوتۀ خاردار است که وقتی خشک می شود خیلی سبک می شود، و باد آن را از زمین می کند و با خودش می برد.
پاچه خارواژهنامه آزاد(عامیانه) کسی که پاچۀ دیگران را می خاراند؛ چاپلوس و متملق و چرب زبان. ظاهراً این کلمه برای اولین بار از یکی از سریال های طنز مهران مدیری به زبان فارسی راه یافت