خار خوردنواژهنامه آزادخار خوردن. (فعل) در اصطلاح مردم کابلستان، به معنی رمیدن است. ترسیدنی خفیف اما بازدارنده. مانند این شعر صوفی عشقری: از چه خار از ما خوری ای جامه خارایی بیا جای
خار بادآوردواژهنامه آزاد(جهرمی) [آوُرد] نوعی بوتۀ خاردار است که وقتی خشک می شود خیلی سبک می شود، و باد آن را از زمین می کند و با خودش می برد.
خارسیمواژهنامه آزادنوعی علف هرز که در مناطق معتدل می روید و تنها برخی از چارپایان مثل اسب از آن تغذیه می کنند
خارخانهواژهنامه آزادخارخانه اطاقی است که در مناطق گرمسیر در قسمتی که بادگیر باشد میسازند،دیوار و سقف اتاق را از خارشتر بهم پچیده و کوبیدهشده میسازند و با وسایلی همواره سقف و دیوار
خار خوردنواژهنامه آزادخار خوردن. (فعل) در اصطلاح مردم کابلستان، به معنی رمیدن است. ترسیدنی خفیف اما بازدارنده. مانند این شعر صوفی عشقری: از چه خار از ما خوری ای جامه خارایی بیا جای
خارخانهواژهنامه آزادخارخانه اطاقی است که در مناطق گرمسیر در قسمتی که بادگیر باشد میسازند،دیوار و سقف اتاق را از خارشتر بهم پچیده و کوبیدهشده میسازند و با وسایلی همواره سقف و دیوار