معرف حضورواژهنامه آزادمعروف حضور، آشنا. زبانزدِ «معرِّف حضور» _با کسره_ نادرست است و به جای آن باید گفت «معرَّف حضور» _با فتحه_ یا «معروف حضور»، یعنی کسی که از پیش به ما معرفی یا شنا
تشریف داشتنواژهنامه آزادحضور داشتن . این کلمه را از جهت اکرام و احترام گویند:فلان در آن مجلس تشریف داشتند که این حادثه پیش آمد. - || حرمت داشتن . فخر داشتن . بزرگی داشتن:تشریف شهادت ز
نهستیواژهنامه آزادنبودن ، عدم حضور، غایب بودن، حاضر نشدن در کلاسِ درس یا گرد همآیی ها(نهستی داشتن= غایب بودن)
مهرواژهنامه آزادخورشید (مازندرانی) در زبان روستاییان وقتی نزاعی بین چند نفر به صلح می انجامد، می گویند که "مهر هکردنه" یعنی "صلح کردند"؛ پس مهر به معنی صلح و آشتی است (لازم به
ولقانواژهنامه آزادوولکان یا وُلکان (به لاتین:وولکانوس)، با نام مستعار مولسیبر، رب النوع آتش و فلزکاری، در اساطیر روم محسوب می شد. وی خدای سودمندی های آتش و همینطور خدای ممانعت کن