حبابواژهنامه آزادbubble. (آشتیانی) تنگل. چرا که تن آن چون گل نرم، نازک و خوش نگار است. آب سوار. || (پیشنهاد کاربران) باداب، کفاب، کفباد، کف کوژ، آبکوژ، کفگوی یا گویکف.
مانگروواژهنامه آزادگیاهی است که در جنوب ایران به آن حرا گفته می شود و در ناحیۀ جَزرومَدی دریا می روید و شوری آب دریا را تحمل می کند. گاهی بلندی آن به چند متر می رسد.
داستان مصورواژهنامه آزادنگاره داستان. داستانی است که با نگاره های پی در پی بازگفته می شود. گفته ها و اندیشه های چهره های داستان در درون تَنگُل ها (حباب ها) جا داده می شوند.
درعواژهنامه آزادمطابق نقل تاریخ نویسان دختران عرب وقتی به سنّ بلوغ می رسیدند به دارالندوه، که توسط قصی بن کلاب ساخته شده بود، می رفتند و در آن جا پارچه ای که با خود برده بودند
شوصهواژهنامه آزادذات الجنب . [ تُل ْ جَم ْ ] (ع اِ مرکب ) درد پهلو. (مهذب الاسماء). برسام . جُناب . نوعی بیماری پهلو. درد و آماس پهلو. ورم حارّ مولم در نواحی صدر. وَرم ِ حجاب مس