جرق آفتابواژهنامه آزاد(مشهدی) جَرق آفتاب؛ آفتاب سوزان. مثال:«دِ جَرق افتو ویستیدَ.» یعنی در آفتاب سوزان ایستاده است.
جعلقواژهنامه آزاد(گنابادی) جُعَلَّقْ؛ پست، فرومایه، بی ارزش، انسان بیکار و بی عار. (رک دهخدا و معین)
جرقستواژهنامه آزادجِرِقَّسْت:(jereghast) در گویش گنابادی صدای شکستن و شکسته شدن چوب را گویند ، جرقه خوردن آسمان هنگام رعد و برق
جرق آفتابواژهنامه آزاد(مشهدی) جَرق آفتاب؛ آفتاب سوزان. مثال:«دِ جَرق افتو ویستیدَ.» یعنی در آفتاب سوزان ایستاده است.
جعلقواژهنامه آزاد(گنابادی) جُعَلَّقْ؛ پست، فرومایه، بی ارزش، انسان بیکار و بی عار. (رک دهخدا و معین)