اسائه ادبواژهنامه آزادجسارت، بی ادبی. || «قصد اسائۀ ادب نداشتم»:یعنی نمی خواستم بی ادبی کنم، یا حرف بی ادبانه ای بزنم. بی ادبی(لغتنامه دهخدا)
سلطان شهرواژهنامه آزادسلطان شهر نام شهری است در شهرستان خرامه از استان فارس. این شهر درسال 1389 مرکز بخش کربال شده است. با توجه به اینکه رودخانۀ کر از کنار سلطان شهر می گذرد، کشت و ز
میر بهادریواژهنامه آزادمیر. (از ع ، اِ) مخفف امیر. (غیاث). امیر و پادشاه و سلطان. (ناظم الاطباء). نژاده . (زمخشری ). مخفف امیر، و میره مخفف امیره ... و از خصایص این لفظ است که به قطع
جنمواژهنامه آزاد(جَنَم) جرات جِسارت داشتن توانایی، برای برخورد و حلِ مشکلات. :لیاقت قیافه توانایی شایستگی