جخواژهنامه آزادجَخ؛ اکنون. مثال: «جخ از مادر نزادم من» (شاملو). با وجود این-با این حال-تازه (قدیمی، تا دهۀ 1340؛ محاورۀ کوچه-بازاری تهران، اصفهان، کاشان و...) «فرض کنیم که!».
جختواژهنامه آزاد(jahkt) الان، هنوز، هم اکنون. مانند=من جخت رسیدم. یعنی تازه رسیدم. جخت داره آگهی پخش میکونه هنو فیلما نهشته.
جخدواژهنامه آزادبسیار تازه که به زور مینماید، تازه یا به زور بسته به میزان تاکید میتوانند جایگزینش شوند:جخد آفتاب زده بود که از راه رسیدیم، خانه که آمدم برق جخد رفته بود. حتی
جختیواژهنامه آزادمعنی جختی یعنی تازه . هم اکنون مثلا کسی که تاره وارداطاقی میشود گویند جختی اومده بالاخره. معنی جختی یعنی تازه . هم اکنو ن مثلا کسی که تاره وارداطاقی میشود گوی
جختواژهنامه آزاد(jahkt) الان، هنوز، هم اکنون. مانند=من جخت رسیدم. یعنی تازه رسیدم. جخت داره آگهی پخش میکونه هنو فیلما نهشته.
جخدواژهنامه آزادبسیار تازه که به زور مینماید، تازه یا به زور بسته به میزان تاکید میتوانند جایگزینش شوند:جخد آفتاب زده بود که از راه رسیدیم، خانه که آمدم برق جخد رفته بود. حتی
جختیواژهنامه آزادمعنی جختی یعنی تازه . هم اکنون مثلا کسی که تاره وارداطاقی میشود گویند جختی اومده بالاخره. معنی جختی یعنی تازه . هم اکنو ن مثلا کسی که تاره وارداطاقی میشود گوی