برنمی تابدواژهنامه آزادبرنمی تابد. الف. (شخص سوم مفرد از مصدر «برنتافتن» که نفی مصدر «برتافتن» یا «برتابیدن» است) تحمل نمی کند، تاب نمی آورد، نمی پذیرد. مثال: ناوک غمزه بر دل سعدی مزن
برنمی تابدواژهنامه آزادبرنمی تابد. الف. (شخص سوم مفرد از مصدر «برنتافتن» که نفی مصدر «برتافتن» یا «برتابیدن» است) تحمل نمی کند، تاب نمی آورد، نمی پذیرد. مثال: ناوک غمزه بر دل سعدی مزن
توتالیتارواژهنامه آزادکوتاه توتال یعنی کامل تمام/نظام یاشخص تمامیت خواه سیستم یا رفتاری که مخالفت را برنمی تابد وحذف فیزیکی یا ترور شخصیتی می کند
قوزایواژهنامه آزاد(ترکی) دامنۀ رو به شمال کوه که آفتاب گیر نیست. جایی که آفتاب به آن نمی تابد و در سایه قرار می گیرد.
سرگشتگی زمانیواژهنامه آزاد(معماری) یکی از ویژگی های معماری کاخ هشت بهشت اصفهان است که نور غیرمستقیم از دو یا چند جهت به فضای داخلی می تابد و در نتیجه سایه ها از بین رفته اند و به همین دل