تالهواژهنامه آزادتالَه Taalah در قسمتی از شمال افغانستان به معنی «هموارکردن و پهن کردن چیزی ٬ مثلآ سفره نانخوری ویا دسترخوان » راگویند تاله با فتحۀ ممدود در اول (که این فتحه از
بهلکهواژهنامه آزادبهلکه-Bahalkeh, نام یکی از طوایف بزرگ ایل یموت ترکمن است که در شش روستای منطقه ترکمن صحرای استان گلستان ساکن است، شامل بهلکه شیخ موسی؛ بهلکه بایرام آخوند و بهلک
تالهواژهنامه آزادتالَه Taalah در قسمتی از شمال افغانستان به معنی «هموارکردن و پهن کردن چیزی ٬ مثلآ سفره نانخوری ویا دسترخوان » راگویند تاله با فتحۀ ممدود در اول (که این فتحه از
بهلکهواژهنامه آزادبهلکه-Bahalkeh, نام یکی از طوایف بزرگ ایل یموت ترکمن است که در شش روستای منطقه ترکمن صحرای استان گلستان ساکن است، شامل بهلکه شیخ موسی؛ بهلکه بایرام آخوند و بهلک
متالهواژهنامه آزادمتأله .[ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِه ْ ] (ع ص ) پرستنده . ج ، متألهین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن که خدا را پرستش کند.عابد. زاهد. || آن که به علم الهیات اشتغال د