تاسیانواژهنامه آزاد[گیلکی] حالتی که به خاطر نبودن کسی به انسان دست می دهد. دل و دماغ هیچ کاری را نداشتن. دلتنگی غریب. غم فزاینده ـ همچنین نام کتابی از امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلا
تاسیانهواژهنامه آزادرسم و آداب برخی از مناطق که طبق آن خانواده عروس به خرج خود یک مهمانی در منزل دامادشان در 4-5ماهگی بارداری دخترشان ترتیب می دهند.شام اصلی این ضیافت در اصفهان هلی
قلعه تاسیانواژهنامه آزادتاسیان قومی بودند در یکی از روستاهای سردشت که الآن هم وجود دارد و اسم آن قلعه تاسیان است.
connectorواژهنامه آزادگیرَک. زبانزدِ تَشنیکی (فنی). هم connector و هم socket را در پارسی می شود گیرَک نامید. آنها دیسه های (شکل های) گوناگون و نر و ماده دارند.
repeaterواژهنامه آزاددوبارگر. زبانزدِ تَشنیکی (فنی). دستگاهی است که نشانَک (سیگنال) را گرفته، پس از پردازش بازمی فرستد.