تاشواژهنامه آزادتاش معنای تیک یا همان علامت را نیز میدهد مثل تیک زدن جواب درست یا تاش زدن در حقیقت شکل تیک هم دقیقا مثل منقار است
تاس بقچهواژهنامه آزادوسایل همراه مثل کوله بار - وسایلی که داخل پارچه ای محکم می بندند و به سفر و دنبال کار می روند.
انضباط اجتماعیواژهنامه آزادنظم دراجتماع یعنی درمردم. نظم اجتماعی مبین توقع های اساسی زندگی اجتماعی است. هر جامعه با هرنوع اعتقادها، سنت ها، گرایش های سیاسی و با هر سیستم حکومتی نیازمند دا
خزوکواژهنامه آزاد(شیرازی) خَزوک؛ سوسک. || کَدو: خَزوک سرخرنگ حمام. (در شیراز، کدوی خوردنی را کودو تلفظ می کنند.) || خَزوک چسو: سوسک سیاهی است که از خود بوی بدی منتشر می کند. ||
ضرب و تقسیمواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) "تا و بخش"، "تای و بخش". از ریشه های "تاییدن" به چَمِ (معنیِ) "ضرب کردن" و "بخشیدن" به چَمِ (معنیِ) "تقسیم کردن".