بی بی گلواژهنامه آزاددختر عمه، بی بی:عمه بی بی گل:دختر عمه در زبان آذری به عمه بی بی میگویند در گویش های منطقه مرکزی ایران به مادر بزرگ پدری و زنی که از بستگان نزدیک پدری باشند و سن
بی مسئولیتواژهنامه آزادانجام ندادن یا درست انجام ندادن کارها از سوی فرد برای انجام مطلوب همۀ فعالیت هایی که بر عهدۀ او گذاشته شده است،
بی شائبهواژهنامه آزادبدون مخلوط کردن کار ها بدون عیبگیری در کار بیدریغ مثلا گفته شود از کمک های بی شائبه شما متشکرم
مرسانازواژهنامه آزادمرساناز:دخترزیباو بی نظیرآسمانی باعث فخر و مباهات که وجودش رفاه نعمت وآسایش همیشگی را هدیه می آورد. مرساناز نامی است دخترانه،که دردل خود چندین نام زیباوپرمعنی
هریواژهنامه آزادآره/تایید تصدیق حرف گوینده آره/تایید تصدیق حرف گوینده (عامیانه) هِرّی؛ لفظ بی ادبانه برای بیرون کردن کسی با بی احترامی و خواری.
ورطییویلواژهنامه آزاددر نجف آباد محلی بحر طویل را گویند که فردی حرفهای بی ربط را برای فرد غایب می زند.
بزآبادواژهنامه آزادبرگرفته از بی زاو. مردم محل به روستای بِزآباد، بی زاوه یا بزاوه می گویند که به معنی بدون دره است. کلمۀ آباد اخیراً (آواخر دوره قاجار و پهلوی) توسط ادارات دولتی