برغوواژهنامه آزادداستان سرای عاشقان را گویند/عاشیقی که با ساز دوتار و یا دیوان داستان سرایی میکند و داستان ها و افسانه های آمیانه ای چون کوراوغلو را روایت میکند.
خنگواژهنامه آزاد(kheng) به معنی بهانه گیری و آرام نگرفتن کودک. مثال:بچه خنگ شده بود بردمش پارک. توجه: خنگ به این معنی هیچ ارتباط معنایی باواژه (کودن) ندارد. (خِنگ) معمولاً با خ
توگیواژهنامه آزادیگ نوع غذای محلی است که از ارزن درست می شودو معمولا ارزن را باعین حال که ریز است خردخرد می کنند شبیه بلغور وسپس آن رامی پزند و می خورند طریق پخت آن نیز شبیه بلغ
برسامواژهنامه آزادقوی تر از آتش بسیار فروزان ودرخشان barsam ، پسر بیژن از پهلوانان شاهنامه برسام نام فرزند و فرمانده بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید. بدو گفت برسام کای