بأسرهاواژهنامه آزاداسر:اسر. [ اَ ] (ع اِ) همه:بأسره ، یا بأسرها؛ بتمامی . بالتمام . برمته . بحذفیره . بحذافیرها:هذه لک بأسره ؛ همه ٔ آن از تست
بأسرهاواژهنامه آزاداسر:اسر. [ اَ ] (ع اِ) همه:بأسره ، یا بأسرها؛ بتمامی . بالتمام . برمته . بحذفیره . بحذافیرها:هذه لک بأسره ؛ همه ٔ آن از تست
تکانشیواژهنامه آزادکسی که یک باره و بدون مقدمه و از روی احساس دست به عمل زده و پیامدهای آن را نمی سنجد.
اثیرواژهنامه آزادکره آتشی خورشید( بارها گفت که بر چرخ اثیر بادها راست فراوان تاثیر ) از " عقاب " خانلری ( اَ) [ معر. ] ( اِ.) به باور قدما کره آتش که بالای کرة هواست ، سیالی رق
دجکواژهنامه آزاددَجُک به معنی جوجه تیغی . شعر محلی (بندرعباس) در این باره: دَجُک اَجَکِت، مِه ناجَکُم معنی دجک:جوجه تیغی؛ اجکت:می پره مه:من؛ ناجکم:نمی پرم