مخ زدنواژهنامه آزاد1. به سر کسی یا چیزی زدن ، به درون چیزی زدن 2. کسی را گول دادن یا قانع کردن (اصطلاح عامیانه) ، گیج کردن ، بر مغز و تفکر کسی مسلط شدن
ششپرواژهنامه آزادوسیله دفاعی همانند چماق ولی کوچکتر . قطعه چوبی مثل چوبدست به طول حدود شصت سانتی متر که قطعه ای فلزی با شش پره و همانند ته گلوله خمپاره به سر آن نصب می شود تا ض
شهرکیواژهنامه آزادنام طایفه ای است در سیستان که ازحیث جمعیتی بالاترین آمار رادر بین طوایف آنجا داراست وبیشتر در منطقه جزینک و زهک ساکن هستند.البته در استانهای گلستان،خراسان رضوی