ممنوع الخروجواژهنامه آزادشهربند، کشوربند، ده بند. آن که او را به ماندن در کشوری یا شهری یا دهی یا جای مشخصی مجازات کرده اند. آن که تنها در کشور یا شهر یا ده یا جای معین دیگری تواند زیست
اچمیواژهنامه آزاداَچُمی از گویش های به جامانده از زبان فارسی پهلوی، مربوط به دورۀ ساسانیان و پیش از آن، و یکی از هفت ریشۀ اصلی زبان فارسی کنونی است. بیشتر ساکنان جنوبی استان فار