بهجردواژهنامه آزادنام یکی از محله های شهرستان بردسیر. بهجرد در لغت به معنی «درخت بِهِ گِرد» است و چون این منطقه عرب نشین بوده، گ به ج تبدیل شده است. در این محل، مساجد زیبایی همچو
شب باجواژهنامه آزادباجی بوده است که درشب عروسی ازدامادیاخانواده اش گرفته می شده است.بتدریج به شاباش تغییر یافته است.درسبزوار شایدهم جاهایی دیگررایج بوده است.
بهجردواژهنامه آزادنام یکی از محله های شهرستان بردسیر. بهجرد در لغت به معنی «درخت بِهِ گِرد» است و چون این منطقه عرب نشین بوده، گ به ج تبدیل شده است. در این محل، مساجد زیبایی همچو
آلفونهواژهنامه آزادباجرئت، بهادر، بی باک، پهلوان، تهمتن، جسور، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلاور، دلیر، رشید، شیردل، مبارز، نترس، نیو
وجدانواژهنامه آزادوجدان در گویش لکی منطقه غرب کشورمان از دو واژه وژ و دان می باشد که وژ به معنای خود و خویشتن است و دان نبز به معنای دانستن میباشد و با ترکیب این دو واژاه وژدان ح