بلواژهنامه آزادبگذار نادان و احمق (بِ bel )، (آذری) کمر. (گلستان و خراسان) برق زدن؛ چنانکه بَلبَلی گوش به کسی می گویند که گوشش دائم به دید می آید. بل زدن هم به معنی برق زدن ا
بار بلواژهنامه آزادکلمه ای با معنای خاص بیشتر با گویش خراسانی ، بیش بار آوردن ، در مزارع زعفران سالی که محصول بیش از سنوات پیش باشد کشاورزان آن سال را باربل گویند سال باربل آمد ز
بهلواژهنامه آزادبگذار؛ رها کن. بِهِل کاین آسمان پاک چراگاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد (مهدی اخوان ثالث). بِهِل ( بِ هِ ل ) - اجازه خواستن و فرصت خواستن بر کاری - شکل مخفف ( ب
بلواژهنامه آزادبگذار نادان و احمق (بِ bel )، (آذری) کمر. (گلستان و خراسان) برق زدن؛ چنانکه بَلبَلی گوش به کسی می گویند که گوشش دائم به دید می آید. بل زدن هم به معنی برق زدن ا
بلغاواژهنامه آزاد[ب ُ ل َ] صورت مخفف بلغاء؛ جمع ِ بَلیغ. شیواسخنان، چیره زبانان، زبان آوران، سخنگزاران، سخندانان، سخن سنجان (لغتنامۀ دهخدا و فرهنگ معین).
بولهواژهنامه آزاددختر خاله یا پسر خاله (افغانی) [بُ لَ ] (اِ) پسر خاله، دختر خاله. این واژه در میان هزاره ها کاربرد دارد.