برسامواژهنامه آزادقوی تر از آتش بسیار فروزان ودرخشان barsam ، پسر بیژن از پهلوانان شاهنامه برسام نام فرزند و فرمانده بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید. بدو گفت برسام کای
بسامدواژهنامه آزادبِساْمَدْ:(besamad) در گویش گنابادی یعنی پیشامد ، اتفاق ، برخورد ، پیش آمدن مشکل و اشکال
ترجیح بلامرجحواژهنامه آزادترجیح بلامرجّح بدین معناست که فاعل، یکی از دو امر متساوی و متماثل را بدون غایت و مقصدی خاص برگزیند.
برسامواژهنامه آزادقوی تر از آتش بسیار فروزان ودرخشان barsam ، پسر بیژن از پهلوانان شاهنامه برسام نام فرزند و فرمانده بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید. بدو گفت برسام کای
بسامدواژهنامه آزادبِساْمَدْ:(besamad) در گویش گنابادی یعنی پیشامد ، اتفاق ، برخورد ، پیش آمدن مشکل و اشکال
ترجیح بلامرجحواژهنامه آزادترجیح بلامرجّح بدین معناست که فاعل، یکی از دو امر متساوی و متماثل را بدون غایت و مقصدی خاص برگزیند.
شوصهواژهنامه آزادذات الجنب . [ تُل ْ جَم ْ ] (ع اِ مرکب ) درد پهلو. (مهذب الاسماء). برسام . جُناب . نوعی بیماری پهلو. درد و آماس پهلو. ورم حارّ مولم در نواحی صدر. وَرم ِ حجاب مس
بورسیهواژهنامه آزادباموختانه (باآموختانه)، باپژوهانه. "غیر بورسیه" به پارسی می شود "بی آموختانه" یا "بی پژوهانه" بسته به تراز دانشجو.