بلاشواژهنامه آزادب، به بمعنی سو یا جهت. لا بمعنی لای، میان،(قلب) درون، هستی لاش اشاره به قلب، درون به لای اش، به لاش یا بلاش ~ به درونش مثل سوگند به قلبش، به جانش و یا به وجودش
می باشدواژهنامه آزاداین واژه غلط است، زیرا «باشد» فعل معین است و با «می» که بر استمرار فعل اصلی دلالت دارد، همراه نمی شود.
می باشدواژهنامه آزاداین واژه غلط است، زیرا «باشد» فعل معین است و با «می» که بر استمرار فعل اصلی دلالت دارد، همراه نمی شود.