آرسامواژهنامه آزادنیرومند. کسی که دارای نیروی خرس باشد. ارسام ناقه راندن او را تا نشان پای بر زمین گذارد. (این جمله در فرهنگ فارسی به فارسی امده بود چنین به نظر می رسد به معنی ش
کرکابواژهنامه آزادنوعی پای پوش قدیمی در منطقه ماندستان استان بوشهر. این کفش را بیشتر زنان بر پای می کردند. کرکاب دارای رویه چرمی و کف تخته ای بود.
فرو کردنواژهنامه آزادگستردن، دراز کردن. سر برآور از گلیمت ای کریم پس فرو کن پای بر قدر گلیم منطق الطیر عطار، ت؛شفیعی:ش.بیت:379
نگارواژهنامه آزاد۱.نقش٬نقاشی ۲.نقشی که از حنا بر دست و پای محبوب کنند. ۳.تحریر ۴.بت٬ صنم ۵. معشوق٬ محبوب نقش تصویر
مجسمه عدالتواژهنامه آزادنماد عدالت که فرشته ای است با چشمانی نابینا که معمولا با چشم بندی بسته شده اند و در دست راستش ترازویی با دو کفه ی هم تراز و در دست چپپش شمشیری برا قرار دارد بعض