برنمی تابدواژهنامه آزادبرنمی تابد. الف. (شخص سوم مفرد از مصدر «برنتافتن» که نفی مصدر «برتافتن» یا «برتابیدن» است) تحمل نمی کند، تاب نمی آورد، نمی پذیرد. مثال: ناوک غمزه بر دل سعدی مزن
اَوْدِرواژهنامه آزادعمو، برادر پدر. در زمان نواب رمتمآب ... به اظهار این ماجرا پرداخت و فرمود: «اگرچه طوعا و کرها اجازت این معنی دادم اما میدانم که دل بر استهزای مردم نهادم که جد
ثقلواژهنامه آزاددل درد گرفتن بر اثر خوردن میوه کال سردی کردن دچار سردی مزاج شدن بر اثر خوردن میوه نارس