برنوسواژهنامه آزاد[بَ / بُ] لشکر و لشکری؛ قشون و لشکر سپاه. || (اِسم خاص) نام یکی از سپه داران است؛ برنوش. (رک دهخدا)
بروسانواژهنامه آزادبروشان، برروشنان؛ امت از هر پیغمبری که باشد. گروههای مردمان از هر جنس که باشند. (لغتنامۀ دهخدا).
پارامترواژهنامه آزادفَراسَنج. برای نمونه "توصیفِ پارامتری یک مسئله" به پارسی می شود "بَرنِوِشتِ فَراسَنجی یک پرسمان".
هلیدنواژهنامه آزادهشتن , گذاشتن , فروگذاشتن , واگذاشتن , هلیدن (مصدر) گذاشتن فروگذاشتن واگذاشتن رهاکردن:((درختی که اکنون گرفتست پای بنیروی شخصی درژید زجای . وگرهمچنان روزگاری هل
ساتیرواژهنامه آزادساتیر خدای درجه دوم رفیق باخوس که با گیسویی راست ایستاده گوشهای نوک تیز دو شاخ کوچک و ساقهای بز معرفی شده و یک جام یک ( چوبی که میوه درخت کاج بر سر آن بود و شاخ
گوکانواژهنامه آزادواژه گوکان به یکی از بزرگترین دهستانهای خفر گویند که به طور دقیق شامل روستاهای:باغکبیر-باروس -زرفلات-راهکان-مورچگی-قلعه وقالینی -خافتر-گریزان-لردخزان- کفه- اباد