بداق بیکواژهنامه آزادنام روستایی در شهرستان میانه در آذربایجان شرقی در کنار رودخانه آیدوغموش و سدی به همین نام
بداقیواژهنامه آزادنام طایفه ای بزرگ در بخش شراء شهرستان خنداب استان مرکزی نام طایفه ی بزرگ در بخش شراء شهرستان خنداب استان مرکزی می باشد که رسوم و رسومات بسیاز زیبا در مراسم عروس
بداقیواژهنامه آزادنام طایفه ای بزرگ در بخش شراء شهرستان خنداب استان مرکزی نام طایفه ی بزرگ در بخش شراء شهرستان خنداب استان مرکزی می باشد که رسوم و رسومات بسیاز زیبا در مراسم عروس
لرواژهنامه آزادبزاق دهان ، مخاط یا مایع لزجی که از فرج احشام بعد از وضع حمل می آید. لِر ّوک به کسی گویند که آب دهانش همیشه روان است لِر، آب دهان، بزاق، آبی که ناخودآگاه یا در
لورچواژهنامه آزادبسیار تمیز - براق - لورچ دادن = از شدت تمیزی برق افتادن آتش گداخته.شعله ابی رنگ آتش در فرهنگ اصفهان لورچ گفته میشود. آتش گداخته.شعله آبی رنگ آتش در فرهنگ اصفهان