بازاریابواژهنامه آزاد"فروشنده" "ویزیتور" "نماینده فروش یک شرکت تولیدی یا بازرگانی" "شخصی که دارای شغل و حرفه ی فروشِ یک یا مجموعه ای از کالا" "پیگیر کننده متداوم برای فروش کالا یا
بابازیدواژهنامه آزادنام روستایی در 5 کیلومتری شهرستان پلدختر. در گویش محلی آن را باویزه می گویند. امامزاده ای به همین نام دارد.
هرمودواژهنامه آزادنام خدای باستانی یونان، (hormood) نام روستایی در مسیر لارستان بندر عباس که قدمت تاریخی بسیار زیادی دارد و به هرمود عباسی و مهر خوئی مشهور است. دلیل پسوند عباسی
آستین مرقعواژهنامه آزادلباسی مندرس که با تکه هایی از پارچه ای دیگر باز سازی شده است. کنایه از لباسی که از جنس لباس توانگران و ثروتمندان نیست
بازکیاگورابواژهنامه آزادباز=بازی+کیا=حاکمان قدیم لاهیجان که درمسجد چهارپادشاه دفنند=گوراب=مرداب،سل،جایی که آب جمع می شود=جلگه ای که محل بزی چوگان حاکمان وقت بودند