بازار صیقل کومهواژهنامه آزاددر قدیم به دلیل شرایط استراتژیک محل عبور و مرور و استراحتگاه مسافران در کلبه هایی در آن منطقه بود و همچنین نعل های اسبان خود را صیقل مدادندو به مرور زمان دو کلم
بازآرتچهواژهنامه آزادبازآرتچه از ترکیب دو واژه بازارچه و آرت (هنر، art) تشکیل شده است و بازارچه ای هنری برای خرید و فروش محصولات دست ساز و هنری است که در آن هنرمندان محصولات دست ساز
عاکفانواژهنامه آزادبازدارنده خود، گوشهگیرنده، مقیم، معتکف، گوشهنشین، کسی که در مسجد یا در گوش های برای عبادت مقام کند
چیلیکواژهنامه آزادنام_آوایی برآمده از صدای پرده شاتر در دوربین های عکاسی است؛ این پرده بازدارندۀ ورود نور از بیرون به داخل لنز و در نهایت به سطحِ حساس است.
پسارواژهنامه آزاد[پَ] 1- پس آورنده . صفت فاعلی از پس زدن:پس + آر ، مدافع . 2- در مکانیک سیالات و آیرودینامیک نیروی بازدارنده را گویندکه در برخی از کتب به پسا تخفیف یافته . معادل
خار خوردنواژهنامه آزادخار خوردن. (فعل) در اصطلاح مردم کابلستان، به معنی رمیدن است. ترسیدنی خفیف اما بازدارنده. مانند این شعر صوفی عشقری: از چه خار از ما خوری ای جامه خارایی بیا جای
جخواژهنامه آزادجَخ؛ اکنون. مثال: «جخ از مادر نزادم من» (شاملو). با وجود این-با این حال-تازه (قدیمی، تا دهۀ 1340؛ محاورۀ کوچه-بازاری تهران، اصفهان، کاشان و...) «فرض کنیم که!».