آندرهواژهنامه آزادآتشین،زاده شده از آتش،کسی که از عنصرپاکی(آتش) به وجود آمده است،دیده شده که گاهی اسم دختران را نیز آندره گذاشته اند(مانند اسم سلطان).
انجه قلیسینواژهنامه آزادبه معنی چلوندن، مثل آب حوله را با فشار دادن گرفتن، ویا آب مثلا انار را با فشردن بخاهیم بگیریم
همشیرواژهنامه آزادهَمْشیْرَ:(hamshira) در گویش گنابادی یعنی کسانی که از یک مادر متولد شده و شیر خورده اند ، خواهر و برادر. (رک دهخدا و عمید)
جلودارلوواژهنامه آزاد(آذری) نام خانوادگی طایفه ای از ترک زبانان که حدود 150 سال پیش از منطقۀ قره باغ به دشت مغان مهاجرت کرده اند و در خور خور و چالما ساکن شده اند.
وا اسفاواژهنامه آزاداسفا به معنای اندوه است ."وا"در ابتدا کلمه افسوس مأخوذ از تاری که در نوحه و ماتم استفاده می شود و الف در انتهای واژه نیز برای ندبه و زاری و مویه آمده است. وااسف
تلسکینواژهنامه آزادوقتی دست انسان به مربا یا خوراکی که حالت چسبندگی دارد,برخورد کند و چسبنده شود,می گوییم:دستت تلسکین شد. teleskin البته این واژه"تلسک" در لغتنامه به معنی خوشه کوچ