سر انداختنواژهنامه آزادحرکت دادن و جنباندن سر به هر طرف از روی تکبر و مستی و شور و حال . سر باختن، سر فدا کردن. || کسی را سر انداختن؛ در تداول عامه، او را متوجه کردن؛ او را ملتفت کرد
خنج انداختنواژهنامه آزادپنجول انداختن، خراشیدن پوست دیگری با ناخن پنجول انداختن، خراشیدن پوست دیگری با ناخن
جانبازانواژهنامه آزادافرادی که جان خود با فداکاری را در راه وطن به خطر انداخته و دچار آسیب و یا نقص عضو گردیده اند. جمع جانباز