خمیرگیرواژهنامه آزاددستگاهی صنعتی که کار آن به عمل آوردن خمیر های نانوایی و قنادی است. نام دستگاهی که عملیات ورز دادن خمیر را انجام می دهد.
آیینه ی اسکندرواژهنامه آزاددر شهر اسکندریه (که بنای آن به اسکندر مقدونی منسوب است) در رأس شمال شرقی«فارس» که جزیره ای در بندر اسکندریه است، یک فانوس دریایی قرار داشت که به دست «بطلمیوس» ب
شولهواژهنامه آزادنوعی غذا شبیه حلیم که در آن به جای گندم از انواع حبوبات استفاده می شود و در هنگام طبخ گوشت و حبوبات را کاملاً میکوبند(چمبه می زنند، به کوبیدن حلیم و شله درهنگام
بیمرغواژهنامه آزادنام روستایی در گناباد که قدمت آن به بیش از2000سال می رسد و معنی آن بی به معنای جایگاه و مغ به معنای مخ(جایگاه مخ ها) در زبان زرتشت بوده که بعدها به بیمرغ برای ت
شهر ناپرسانواژهنامه آزادبه جایی گفته می شود که قانون آن، قانون جنگل باشد و ظلم و جور و چپاول و جنایت در آن به انتها رسیده باشد و عادی شمرده شود، و نهایتاً داوری در دست ظالم و جابر باشد