اشدواژهنامه آزاد(اَشَد) عطسه، [عوام به آن صبر هم میگویند] (این واژه هم اکنون در گویش شوشتریها متداول است)
اسماعیلواژهنامه آزاداسماعیل یا اشمیل یا اشکمیل یا اشکئیل در زبان دین میترائیسم دین خدای خورشید عزازیل پرستی میترائیسم یعنی نماینده ، جنگجو و پهلوان ئیل مخفف عزازیل خدای خورشید. اشک
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می ستردواژهنامه آزادکودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می س
اشکانواژهنامه آزاد«عشق» یک واژهٔ یونانی است، و نه عربی است نه پارسی. یونانی ها واژه ای دارند به نام «اشکیموس» و یا «اشکینوس». این واژه به چَم (معنای) قطره، آبی که از چشم فرو ری
گورچه درختواژهنامه آزادبعضی از درختان ریشه های بسیار بلندی دارند که سر از خاک بیرون آورده دارند و مانند پایه هایی بلند هستند که درخت به آنها اتک دارد
ترکستنواژهنامه آزادخرامیدن. در بختیاریِ امروزی و پارسی باستان به معنای خرامیدن یا با ناز آرام راه رفتن است. داریوش بزرگ در سنگ نگاره اش در مصر ، از تندیس خود که با کشتی به سوی ایر