ارزنی داشتنواژهنامه آزادچیری یا کسی که مهم است. مثلا من برای ماشین ارزنی دارم. ارزش قایل شدن چیری یا کسی که مهم است. مثلا من برای ماشین ارزنی دارم. ارزش قایل شدن
ارزان فروشیواژهنامه آزادعرضه و فروشی که به قیمت پایین تر از قیمت خرید یا بهای تمام شدۀ کالا و نازل تر از قیمت متعارف و تعادلی بازار انجام می گیرد. (مثال:ارزان فروشی هم قاعده دارد و طبق
بارزانواژهنامه آزادارزانی داشتن، ارزانی فرمودن، عطاکردن، بخشش کردن، انعام دادن، تقریب کردن، تقدیر کردن.
یوغواژهنامه آزادیوغ یکی از اجزای قالبهای لغزنده می باشد.(مورد استفاده در بتن ریزی ستونها) سلطه،زیر نظر داشتن
ارزنی داشتنواژهنامه آزادچیری یا کسی که مهم است. مثلا من برای ماشین ارزنی دارم. ارزش قایل شدن چیری یا کسی که مهم است. مثلا من برای ماشین ارزنی دارم. ارزش قایل شدن
ارزان فروشیواژهنامه آزادعرضه و فروشی که به قیمت پایین تر از قیمت خرید یا بهای تمام شدۀ کالا و نازل تر از قیمت متعارف و تعادلی بازار انجام می گیرد. (مثال:ارزان فروشی هم قاعده دارد و طبق