ابرغانواژهنامه آزاداَ ب اَ ر غ آ ن روستایی از توابع تبریز که در تقسیمات جدید به روستاهای شهرستان سراب پیوست.
ابغهواژهنامه آزاداَبغه، ترکی. به معنای کاکا و عمو. این واژه در بین فارسی زبانان مناطق مرکزی افغانستان به کار گرفته می شود. (مناطق مرکزی افغانستان - هزارگی) کاکا، عمو، برادر پدر.
آبلاواژهنامه آزادیعنی برادر بزرگ وگرامی که بزرگ خانواده بوده واز احترام خاصی برخوردار بوده برادر بزرگ تر به زبان محاوره.
ابغهواژهنامه آزاداَبغه، ترکی. به معنای کاکا و عمو. این واژه در بین فارسی زبانان مناطق مرکزی افغانستان به کار گرفته می شود. (مناطق مرکزی افغانستان - هزارگی) کاکا، عمو، برادر پدر.
اهریمنواژهنامه آزادراهنمای همۀ بدی ها؛ به شیطان و جن ها و دیو هم اهریمن گفته اند. ابلیس . ملک طاووس ( در غرب ایران . این نام به شیطان ابلاغ میشود . به این دلیل که از ملائکه مقرب د
فطرسواژهنامه آزادنام فرشته ای که به دلیل کندی در اجرای دستور الهی و یا ترک اولی در جزیره ای به عنوان جریمه و مجازات بدون بال و پر به مدت هفتصد سال زندانی شد تا اینکه در روز ولاد