بیاکنمواژهنامه آزادبیاکنم:به فتح " ک " از ریشه ی:آکندن . [ک َ دَ ] (مص ) پر کردن . انباشتن امکان دیده بستنم از روی دوست نیست اولیتر آن که گوش نصیحت بیاکنم غزل 411 سعدی
تاکسیدرمیواژهنامه آزادپوست آرایی. فنِ پیراستن، آکندن، دوختن و آراستن پوست جانوران به دست پوست آرایان است تا دستاورده نیادی (طبیعی) و زنده بنماید.
پراپرواژهنامه آزادپُراپُر؛ مملو، لبالب، سر شار، کاملا پُر، آکنده، مشحون و اشباع شده، بسیار پُر شده، چیزی که بسیار پُر شده است.