اشتوواژهنامه آزادچگونه، چطور، به چه صورت. به کسر الف، سکون شین و ضم تاء. مثال:اشتو رفتی؟ اشتو شکست؟ ضمنا باقی واژگان مثال به فارسی آمده نه گویش. (بروجنی) اُشتو؛ تند و سریع. (به
دس دادواژهنامه آزاد(گنابادی) دَسْ دادَ؛ آشتی کردن، صلح کردن، معامله کردن، کنار آمدن، همدستی، تبانی کردن
اهل صلاحواژهنامه آزاداَهلِ صِلاح؛ کسانی که خیرخواه و اهل صلح و آشتی اند؛ کسانی که میانجی گری می کنند و می خواهند دعوا یا دشمنی یا جنگی را به سمت آشتی و دوستی و صلح ببرند.