آستین مرقعواژهنامه آزادلباسی مندرس که با تکه هایی از پارچه ای دیگر باز سازی شده است. کنایه از لباسی که از جنس لباس توانگران و ثروتمندان نیست
لفوتواژهنامه آزادروستایی از توابع شهرستان آستانۀ اشرفیۀ استان گیلان. شغل مردم آن کاشت برنج است. امام زاده ای به نام آقا سید زکریا، از نوادگان امام موسی کاظم (ع)، در این محل تدفی
خط فقرواژهنامه آزاد(اقتصاد، جامعه شناسی) آستانۀ فقر؛ حداقل درآمدی که برای زندگی در یک کشور خاص در نظر گرفته می شود. معادل Poverty line در انگلیسی.
شک بافیواژهنامه آزادنوعی از رودوزی های سنتی ایران است که بیشتر در جنوب ایران مورد استفاده است. از صنایعدستی تزئینی ـ کاربردی ایران «شکبافی» است که هنوز هم در مناطق روستایی استان
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می ستردواژهنامه آزادکودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می س