آرواناواژهنامه آزادنام ماهی آب شیرین که قدمتی از زمان دایناسورها دارد. به معنی زباناستخوانی است، گونهای ماهی از خانواده استخوانزبانان است. ماهی پرطرفدار آکواریوم داران. یک ماهی
اروان (عاروان)واژهنامه آزادنام طایفه ای در لرستان که ظاهرا از روسیه و ارمنستان به سمت شیراز رفته و از آنجا به لرستان میروند. همچنین از اسامی اصیل ایرانی بوده. همچنین به معنی جسور و بزرگ و
ابرغانواژهنامه آزاداَ ب اَ ر غ آ ن روستایی از توابع تبریز که در تقسیمات جدید به روستاهای شهرستان سراب پیوست.
ابرانگشتواژهنامه آزادظرف کو چکی که داخل آن اسفنجی قرار دارد و مقداری آب در آن ریخته شده وبرای تر کردن انگشت هنگام ورق زدن اوراق از آن استفاده می شود.
آب پیکرواژهنامه آزادبه فردي گويند كه روح و روانش مانند آب پاك و ذلال باشد به شخصى گفته مى شود که روح و روانش مانند آب پاک و ذلال باشد.
لرواژهنامه آزادبزاق دهان ، مخاط یا مایع لزجی که از فرج احشام بعد از وضع حمل می آید. لِر ّوک به کسی گویند که آب دهانش همیشه روان است لِر، آب دهان، بزاق، آبی که ناخودآگاه یا در
سگواژهنامه آزادس ُ گ(در گویش دماوندی):خُل (آب بینی بویژه هنگامی که روان باشد)، به کسی هم که اینگونه باشد میگویند سُگِن همانند خُلِن «سگ شدن» کنایه از بداخلاق شدن و تنگ شدن خُل
سیلواژهنامه آزاد(ترکی) مرکب از سو (آب) و ائل (علامت جمع)؛ به معنی هجمۀ آب. تنداب، لور (بخوانید چون بور)، لف (بخوانید چون کف). "لور" و "لف" در زبانهای بومی ایرانی روان اند. آنه