مخ زدنواژهنامه آزاد1. به سر کسی یا چیزی زدن ، به درون چیزی زدن 2. کسی را گول دادن یا قانع کردن (اصطلاح عامیانه) ، گیج کردن ، بر مغز و تفکر کسی مسلط شدن
سقرمه زدنواژهنامه آزادضربه زدن با آرنج . ضربه ای بی شباهت به تلنگرهای عادی ، در جهت آگاه سازی فرد برای تغییر ناگهانی در عمل در حال انجامش. ضربه ی مخفیانه آرنج یا پا.
بغل زدنواژهنامه آزادبغل زدن (بَ غَ زَ) گول زدن و در بغل کسی چیزی که نمی تواند ببرد گذاشتن است، نزدیک است به تعبیر امروزی" هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن"؛ تو مخوانم جفت ، کمتر زن بغل