فراگیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه، دامنهدار، پردامنه، بیمرز، سراسری، اپیدمیک، جهانی، جهانشمول، شامل، جامع، حاضر پراکنده، متفرق پهناور، عریض، عریضوطویل، وسیع هوادار
فراگرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ن، گنجیدن، جا گرفتن، برداشتن، پُر کردن، پُر کردن (تکمیل کردن)
فراوانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ُر، زیاد، بابرکت، انبوه، بس، وافر▲، زائد▲ بسیار، زیاد، عدیده، کثیر، بیشمار، بینهایت، بیحد، معتنابه، خیلی متراکم شایگان، جزیل، مشبع، بلیغ،
فرایض دینی را ادا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته را ادا کردن، نگاهداشتن، نماز خواندن، روزه گرفتن، بهجا آوردن، برپاداشتن، اقامه کردن، گزاردن، عبادت کردن وظیفه انجام دادن
فراترفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ماورا، دور ازدسترس، خارج از بُرد، فراتراز▼ بیش ازحد طولانی، آزگار، متمادی فزون، بیشازحد، فراوان، وافر، کامل، پُر مازاد، زائد، بازمانده، باقیمانده ع