حضورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ] حضور، وجود، بودن فراگیری، اشباع، نفوذ، پُر بودن، سرشاری 54 ◄ پُر فراهم بودن، دسترسی، قابلیت دستیابی، نقدبودن خدمت سکنا، اقامت، استقرار، سکونت،
حضور داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ل] حضور داشتن، ماندن بودن، حاضر بودن، اینجا بودن فراهم بودن، دردسترس بودن، دم دست بودن، نقدبودن باشیدن