پیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، مسن، سالمند، فرتوت، بزرگسال، سالخورده، کهنسال [حالت اسمی (کاملمرد، کاملهزن) شخص پیر، پیرزن 133] ارشد، سنی، جهاندیده، کارآزموده، گرموسردِزمانه د
پیروفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت رو، بعدی، بعد، دیگر، آینده، پسین، متأخر دنبالهرو، مرید، تابع، مقلد، مقتدی، طرفدار، هواخواه، هوادار قمر، طفیلی، انگل، پارازیت، سربار، سربار جامعه ◄ش
پیرویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت وی، دنبالهروی، ادامه، تأخر [زمان]، تعاقب [در ترتیب]، توالی، تعقیب، تأسی اتباع، تبعیت، اقتدا، ادامه دادن راه، حرفشنوی، اطاعت، رضایت، تأیید اقتباس،