پُرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت لبریز، مملو، سرشار، لبالب، غنی، مالامال، انبوه، آکنده، مشحون، فراوان، وافر تکمیل، کامل▲ اشباعشده، سیر، مغروق، غرقه جاری، بیامان، یکریز، مداوم، پر
پُرکردن (تکمیل کردن)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت (تکمیل کردن)، آکندن، انباشتن، فشردن، چپاندن، تپاندن، تجدید محتوا کردن فرو کردن، جادادن، تنگِ هم چیدن، پرکردن (گنجاندن) آب انداختن، آبیاریکردن، ریختن
پُر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، آکندن، انباشتن، چپاندن، توپُر کردن، ازپنبه پُر کردن، گنجاندن گنجیدن، جا گرفتن، مستقر شدن، فراگرفتن
پُرگوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه پُرگویی، وراجی، پُرحرفی، پُرچانگی زیادهگویی، اِطناب، اسبتازی، گزافهگویی، بهدرازا کشاندن سخن، طولوتفصیل لافزنی
پُرکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ، فعالیت زیادی، زیادهروی، دخالت، فضولی، دستی درهر بدوبدو، اشتغال، گرفتاری، مشغولیت
پُرخوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ری، شکمبارگی، دلگی، حرص، سیریناپذیری، ناپرهیزی، بخوربخور، بزم، عدم اعتدال، اشتها