موفقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل میاب، بهرهمند، پیروز، برنده، غالب، مظفر، منصور، فاتح، فیروز، ظفرمند، شکستناپذیر، مطمئن مسلط، مستولی، غالب، چیره، بانفوذ رستگار، نجاتیافته مؤ
موفق شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل وفق شدن، بهنتیجه رسیدن، دستیافتن، انجام دادن، قبول شدن، ناپلئونی قبول شدن یخ چیزی گرفتن، بهحاصل رسیدن، بهبار نشستن پیشروی کردن پیروز شدن▼ بر
موفق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل بودن، نتیجه دادن، نتیجهنشان دادن گرفتن معجزه کردن، بار آوردن
موفق نشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل وفق نشدن، عاجز شدن، ردّ شدن، ازآخر اوّل بودن (شدن)، افتادن، بهنتیجهنرسیدن بد آوردن، گاف کردن نقش برآب زدن، کار بیهوده کردن، وقت تلفکردن، غرق ش