مستقرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقر، واقع، واقع در، قرارگرفته در، مترتب، جایگیر، مستقرشده شهرنشین
مستقر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام قر کردن، اسکان دادن کوچ دادن، تبعید کردن بنیاد نهادن، تأسیس کردن
مسخرگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی مسخرگی، مهملی، خندهداری، مضحک بودن، امر محال لودگی، ظرافتطبع، بذله